مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بدخشانی | بَدَخشانی، سید سهراب ولی (د پس از 856ق/ 1452م)، مشهورترین نویسندۀ اسماعیلی نزاری در منطقۀ بدخشان، در یکی دو قرن پس از سقوط الموت (654ق/ 1256م).
  • بدخ |
  • بدائونی | بَدائونی، عبدالقادر بن ملوک شاه (947-ح1024ق1540-1615م)، مورخ و مترجم دربار اکبرشاه (حکـ963-1014ق/ 1556-1605م). وی در بدائون به دنیا آمد و دوران کودکی خود را در بَساور در شمال شرقی تودا گذراند (رانکینگ، I/ 11؛ EI2)؛ در 960ق زمانی که 12 سال داشت، پدرش ملوک شاه وی را به سنبهل، نزد شیخ حاتم سنبهلی برد تا در آنجا ...
  • بدخشان | بَدَخشان، سرزمینی کوهستانی در فلات پامیر که بخشی از آن در خاک افغانستان، و بخشی دیگر استان خودگردان بدخشان تابع جمهوری تاجیکستان است. نام آن در طول تاریخ به صورت بدخشان و بلخشان نیز ضبط شده است(برای اقوال دربارۀ ریشۀ نام، ﻧﻜ : ایرانیکا، III/ 631).
  • بدخشی | بَدَخشی، تخلص دو شاعر سدۀ 9ق/ 15م در سرزمین خراسان قدیم. با آنکه این دو شاعر در عصر خویش از شاعران برجستۀ درباری به شمار می‌رفته، و از احترام ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند، دربارۀ زندگی آنان اطلاعات دقیق و جامعی دردست نیست؛ ﺣﺘﻰ برخی از تذکره‌نویسان آن دو را یک تن پنداشته، و در شرح احوال آنان به راه خطا رفته‌اند (...
  • بدخشی | بَدَخْشی، ملا محمد (د 922ق یا 923ق/ 1516 یا 1517م)، از صوفیان حنفی سلسلۀ نقشبندیه. نسبت وی به صورت بَلَخشی نیز آمده (ﻧﻜ : غزّی، 1/ 89؛ ‌نبهانی، ‌1/ 294).
  • بدخشی | بَدَخشی، محمد امین (ز1020ق/ 1611م)، فرزند علی‌الدین جهانگیر، از صوفیان نقشبندیۀ مجددیۀ سدۀ11ق. از آنجا که وی بیشتر عمر خود را بیرون از هند گذرانیده، تذکره‌نویسان شبه‌قاره کمتر از او یاد کرده‌اند.
  • بدخشی | بَدَخشی، شاه‌ محمد (د1072ق/ 1662م)، فرزند قاضی آخوند ملاعبدی (عبدمحمد یا عبداحمد)، مشهور به «ملاشاه»، ملقب به «آخوند» و «لسان الله» و متخلص به «شاه»، شاعر، عالم و عارف سلسلۀ قادریه. اصل ملاشاه از بدخشان است و وی در دهۀ آخر سدۀ 10ق در روستای اَرکَسا از تواتبع بدخشان چشم به جهان گشود. تاریخ ولادت او را در منابع...
  • بدخشی | بَدَخشی، نورالدین جعفر (740-797ق/ 1339-1395م)، عارف، صوفی و شاگرد برجستۀ میرسید عَلی همدانی (د 786ق/ 1384م). نورالدین در رستاق بازار، واقع در غرب بدخشان به دنیا آمد (ابن‌کربلایی، 1/ 158؛ شوشتری، 2/ 117؛ ریاض، 81-82). از دوران کودکی و جوانی وی اطلاعی در دست نیست، اما چنانکه خود در معروف‌ترین اثرش، خلاصة المناق...
  • بدر | بَدر، ناحیه‌ای در حجاز و نیز نام نخستین نبرد مهم میان مسلمانان و مشرکان مکه در رمضان2ق/ مارس 624م.
  • بدر | بَدر، پیر بدرالدین بهادری (د 27 رجب 844ق/ 22 دسامبر 1440م)، معروف به پیر بدر و بدر عالم، از صوفیان مشهور در بهار و بنگال. وی فرزند شیخ فخرالدین ثانی و نوۀ شیخ شهاب‌الدین حق‌گوی بود (عبدالحی، 3/ 36). نیای او، شیخ فخرالدین زاهدی ـ که از معاصران قطب‌الدین بختیار اوشی کاکی بود ـ در میروت اقامت داشت و در همانجا مد...
  • بدران عقیلی |
  • بدر (نصیرالدوله) | بَدِر (نصیرالدوله)، میرزا احمد (1287-1349ق/ 1870-1931م)، وزیر و سیاست پیشۀ ایران در اواخر دورۀ قاجار و اوایل عصر پهلوی. او فرزند عبدالوهاب آصف‌الدوله (ﻫ م)، از دولتمردان معروف عصر ناصری است. میرزا احمد در رشت زاده شد و در تهران دانشهای مرسوم و متداول زمان را تحصیل کرد و برخی را نیز از پدر آموخت. آنگاه نزد معل...
  • بدران مشعشعی |
  • بدر بن حسنویه |
  • بدر بن خورشید |
  • بدر الحمامی | بَدرُالحَمامی، ابوالنجم بدرین ‌عبداله (د311ق/ 923م)، معروف به حمامی و بدرکبیر، از امرای نامدار طولونی و عباسی در سدۀ 3 و اوایل سدۀ4ق.دربارۀ پیشینۀ بدر قبل از ظهور در صحنۀ تاریخ مصر و شام اطلاعی در دست نیست. از آنجا که وی را از غلامان رومیِ احمد ابن طولون دانسته‌اند (مقریزی، 2/ 402)، می‌توان حدس زد که وی در یک...
  • بدر الجمالی | بَدرُالجَمالی، ابوالنجم امیرالجیوش (د 487 یا 488ق/ 1904 یا 1905م)، وزیر و سپهسالار نامدار مصر به روزگار مستنصر فاطمی. بدر، غلامی ارمنی‌تبارو در خدمت جمال‌الدوله ابوالحسن علی بن عمار، حاکم طرابلس شام بود که از خردسالی نزد او تربیت شد و به همو منسوب گردید و بدرالجمالی خوانده شد.
  • بدر خرشنی | بَدرِ خَزشَنی (د ذیقعدۀ 330/ اوت 942)، از سرداران و امرای برجستۀ بغداد در سدۀ4ق/ 10م. دربارۀ تاریخ و محل تولد پدر از مأخذ موجود اطلاعی به دست نمی‌آید، اما از نسبت او می‌توان گفت که احتمالاً در خرشته، جایی در آسیای صغیر در ناحیۀ ملطبه، نزدیک لوقان که این خردادبه از آن به عنوان یکی از «حصون» آن ناحیه نام برده (...
  • بدرالدین بن مالک | بَدرُالدّینِ بنِ مالِک، ابوعبدالله محمد بن محمد بن عبدالله بن مال، مشهور به ابن ناظم و ابن مصنف (ح640-686ق/ 1242-1287م)، ادیب، نحوی و لغوی عرب.
  • بدرالدین ابراهیم | بَدرُالدّین اِبراهیم (یا ابراهیمی)، نویسندۀ فرهنگ زفان گویا و جهان پویا که آن را در اواخر سدۀ8ق/ 14م و اوایل سدۀ 9ق/ 15م در هند نگاشته است.
  • بدرالدین اسحاق دهلوی | بَدرُالدّین اِسحاقِ دِهلَوی (د 690ق/ 1291م)، از عارفان بزرگ سلسلۀ چشتیه، خلیفه و داماد شیخ فریدالدین مسعود گنج شکر (د664ق/ 1266م). بدرالدین که سلسله نسب خود را به عمرالاشرف، فرزند امام زین‌العابدین(ع) می‌رساند، در دهلی زاده شد و در همانجا پرورش یافت و نزد پدر خود منهاج‌الدین علی بن اسحاق بخاری (قس: ابوالفضل، ...
  • بدر خان | بَدرخان، یا بدرخان پاشا (1217-1285ق/ 1802-1868م)، از امرای کرد که جنبشی بزرگ بر ضد سلطۀ ترکان عثمانی در مناطق کردنشین پدید آورد. او در جزیرۀ ابن عمر، مرکز امارت‌نشین بوتان در خاندانی از قبیلۀ بُختیِ کُرد ـ که از سدۀ 8ق/ 14م حکومت آن ناحیه را جز در برخی فترتها در دست داشتند ـ زاده شد و پس از مرگ پدرش در 1227ق/...
  • بدرالدین بن قاضی سماونه | بَدرُالدّینِ بنِ قاضیِ سَماونه، محمودبن اسرائیل بن عبدالعزیز (د823ق/ 1420م)، فقیه، قاضی و صوفی ترک و از عوامل مؤثر در شورش دینی ـ اجتماعی سدۀ9ق/ 15م در آسیای صغیر.
  • بدرالدین پهلواروی | بَدرُالدّینِ پهُلوارَوی، محمد (1268-1343ق/ 1852-1924م)، فقیه، عارف و شاعر هندی، از مشایخ طریقۀ قادریه. وی در خانواده‌ای اهل علم در ایالت بهار زاده شد و نسبتی به جعفرطیار، پسرعموی پیامبر(ص) می‌رسید.
  • بدرالدین تستری | بَدرُالدّینِ تُستَری (شوشتری)، محمد بن اسد بن محمد یمانی (د ح 732ق/ 1332م)، عالم و دارای آثاری در فقه و اصول، کلام، منطق و فلسفه. وی در شهرهای مختلف اقامت داشت، از جمله حدود 10سال در قزوین تدریس کرد؛ سپس در اوایل سال 727ق/ 1327م وارد مصر شد و چند ماه در آنجا ماند. مدتی را نیز در همدان و بغداد به سر برد. به رغ...
  • بدرالدین بهاری |
  • بدرالدین تبریزی | بَدرُالدّینِ تَبریزی، معمار ایرانی سدۀ 7ق/ 13م. ظاهراٌ وی از جمله ایرانیانی است که پس از حملۀ مغول، به روم مهاجرت کرده، و در قونیه مسکن گزیده، و در شمار مریدان مولوی در آمده است (افلاکی، 1/ 387-388؛ سپهسالار، 39). او در علوم مختلفی چون نجوم، ریاضیات، هندسه و کیمیا، تبحر داشت (افلاکی، 1/ 141، 378؛ نیز ﻧﻜ : سپه...
  • بدرالدین چاچی | بَدرُالدّینِ چاچی، فخرالدین محمد، شاعر پارسی گوی مقیم هندوستان در سدۀ 8ق/ 14م، از تاریخ ولادت، چگونگی زندگی و تحصیلات بدرالدین اطلاعی در دست نیست. او در چاچ، ناحیه‌ای در ماوراءالنهر که امروزه آن را تاشکند می‌نامند، زاده شد، در اوان جوانی به هندوستا رفت (صفا،3(2)/ 852؛ برآون، III/ 110؛ سامی، 2/ 1256)، در دربار...
  • بدرالدین جاجرمی | بَدرُالدّینِ جاجَرمی (د 686ق/ 1287م)، فرزند عمر، متخلص به بدر و بدر جاجرمی، از شعرای فارسی‌سرای نامدار سدۀ 7ق/ 13م وی در جاچرمِ خراسان متولد شد، اما تاریخ تولدش روشن نیست. در آغاز جوانی و در روزگار حکمرانی بهاءالدین جوینی (د687ق) بر اصفهان و عراق عجم، رهسپار اصفهان شد و در آنجا با برخورادری از لطف و حمایت بها...
  • بدرالدین حسن بن عمر بن حبیب |
  • بدرالدین سرهندی | بَدرُالدّینِ سَرهِندی، فرزند ابراهیم سرهندی (یا سرهندی)، صوفی و تذکره‌ نگار سلسلۀ مجددیۀ نقشبندیه در سدۀ 11ق/ 17م. آگاهی ما دربارۀ زندگانی بدرالدین بیشتر مبتنی بر اطلاعاتی است که او خود در پایان بخش دوم حضرات‌القدس به دست داده، و اهمیت او نیز بیشتر به سبب تألیفات و شرح حالهایی است که دربارۀ صوفیۀ نقشبندیه، به...
  • بدرالدین قرافی | بَدْرُالدّينِ قَرافی‌، محمد بن‌ يحيی‌ بن‌ عمر بن‌ احمد بن‌ يونس‌ (رمضان‌ 939- رمضان‌ 1009/ آوريل‌ 1533- مارس‌ 1601)، قاضی‌ مالكی‌ و از نويسندگان‌ پر كار مصر. وی در خاندانی‌ اهل‌ علم‌ ــ كه‌ كسانی‌ چون‌ شمس‌الدين‌ قرافی‌ و قاضی‌ محمد بن‌ عبدالكريم‌ دميری از آن‌ برخاستند ــ متولد شد (نک‍ : بدرالدين‌، 181، 210)....
  • بدرالدین غزنوی دهلوی | بَدرُالدّینِ غَزنَویِ دِهلَوی، عارف بزرگ طریقۀ چشتیه در سدۀ 7ق/ 13م. او در غزنین دیده به جهان گشود (جمالی، 51). چنانکه خود گوید، پدرش مرید خواجه محمد سرزی (قس: میرخورد، 481: محمد اجل شیرازی) بود. وی در عالم رؤیا خواجه قطب‌الدین بخیتار اوشی ملقب به کاکی را به خواب دید (ابوالفضل، 3/ 171؛ کشمیری، 28؛ غوثی، 87) و...
  • بدرالدین دمامینی | بَدرُالدّینِ دَمامینی، محمد بن ابی بکر بن عمر (763- شعبان 827ق/ 1362- ژوئیۀ 1424م)، معروف به ابن‌دمامینی، ادیب و شاعر مالکی مذهب مصری. او در اسکندریه زاده شد و در همانجا دانش‌آموزی را آغاز کرد. نحو و فنون خط و نگارش و شعر را به خوب فرا گرفت و نیز از فقه و دیگر علوم بهره برد (ﻧﻜ : ابن‌حجر، انباء...، 8/ 92؛ سخا...
  • بدرالدین غزی | بَدْرُالدّينِ غَزّي‌، حسن‌ بن‌ علی‌ بن‌ شَنار، معروف‌ به‌زُغاري‌(706- 11 رجب‌ 753ق‌/ 1306- 24 اوت‌ 1352م‌)، اديب‌ و شاعر دوران‌ مماليك‌. وي‌ در غزه‌ به‌ دنيا آمد و منسوب‌ به‌ همانجاست‌ (صفدي‌، 12/ 184؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، الدليل‌ ... ، 1/ 267). در النجوم‌ (همو، 10/ 288) از وي‌ با نسبت‌ «مغزبی‌» ياد شده‌ كه‌ بی‌...
  • بدرالدین لؤلؤ |
  • بدرالدین کشمیری | بَدرُالدّینِ کِشمیری، عبدالسلام بن ابراهیم حسینی، متخلص به «بدری»، از شاعران پارسی گوی شبه قارۀ هند و معاصر و ستایشگر عبدالله ‌خان دوم، پادشاه معروف ازبک (ﺳﻠ 991-1006ق/ 1583-1597م).
  • بدر شروانی | بَدْرِ شَرْوانی (یا شیروانی) (د19شوال 845ق/ 26 نوامبر 1450م)، شاعر پارسی گوی آذربایجان. وی در قریۀ شماخی از توابع شروان قفقاز زاده شد. از تولد، دوران کودکی و تحصیلات او اطلاع چندانی در دست نیست. دولتشاه اشارۀ مختصری به این شاعر دارد و از وی با عنوان ملک‌الشعرا مولانا بدر یاد می‌کند و می‌نویسد: «مردی خوشگوی و ...
  • بدرالدین مسعودلر |
  • بدهن شطاری | بُدهَنِ شَطّاری، از عارفان طریقۀ شطاریه در سده‌‌های 9-10ق/ 15-16م و از نوادگان شیخ عبدالله شطاری، سلسله‌نسب وی با چند واسطه به شیخ شهاب‌‌الدین عمر سهروردی (د 632ق/ 1235م) می‌‌رسد. جد وی شیخ عبدالله شطاری که مرید و خلیفۀ شیخ‌محمد طیفوریه و از عارفان سلسلۀ طیفوریه بود، در سدۀ 9ق به فرمان شیخ خود از ایران به هند...
  • بدرالدین محمود |
  • بدریه | بَدریّه، نام دو مدرسه، یکی مخصوص شافعیان در قدس، و دیگری ویژۀ حنفیان در جبل قاسیون در سده‌های 7و8 ق/ 13و 14م.
  • بدر معتضدی | بَدرِ مُعتَضِدی، ابوالنجم‌ بن خیر (ﻣﻘ 6 رمضان 289ق/ 14 اوت 902م)، از امرا و نزدیکان بلندپایۀ معتضد خلیفۀ عباسی. پدرش خیر از موالی متوکل عباسی بود. بدر نخست به خدمت یکی از غلامان موفق عباسی درآمد و سپس به دستگاه معتضد پیوست (مسعودی، 4/ 277- 288) و در آنجا به سرعت ترقی کرد و چنان به معتضد وابسته گردید که وی را ...
  • بدل | بَدَل، اصطلاحی در فقه و حقوق که ناظر به معنای عوض است.
  • بدعیه | بِدعیّه، نام گروهی از خوارج (ﻫ م) که پیرو فرد ناشناخته‌‌ای به نام یحیی بن اًسرم (یا اًصدم: شهرستانی، 1/ 134؛ ‌‌ﻧﻜ : امین، 54) بوده‌‌اند. ظاهراً از این‌‌رو آنان را بدعیه خوانده‌‌اند که بدعتهایی را در فرقۀ خود باب کرده بودند. اشعری معتقد است که عقاید بدعیه همچون باورهای ازارقه (ﻫ م) است، با این تفاوت که بدعیه ن...
  • بدشاه | بُدْشاه، زین‌العابدین کشمیری (ﺣﻜ 823-875ق/ 1420-1470م)، از سلاطین مشهور شاهمیری کشمیر.
  • بدل | بَدَل، در لغت به معنای جانشین، و در اصطلاح یکی از وابسته‌های اسم (توابع) در نحو عربی. بدل اسمی است غالباً جامد که بدون واسطۀ حرف عطف پس از اسمی دیگر به منظور تقریر، تأکید و توضیح آن می‌آید و مراد اصلی گوینده است، و همین ویژگی آن را از دیگر توابع (صفت، عطف بیان، عطف نسق، تأکید) که در حقیقت مکمل و مفسر متبوعند،...
  • بدلیس | بِدلیس، شهر و مرکز استانی به همین نام در آناتولی شرقی در مشرق ترکیه.
  • بدلیسی | بِدلیسی، ابو یاسر عمار بن یاسر بن مطربن سحاب، عارف سدۀ 6ق/ 12م، مشهور به عمار یاسر بدلیسی و ملقب به ضیاء‌االدین. تاریخ ولادت و زادگان او دانسته نیست، اما با توجه به نسبت «بدلیسی»، به احتمال در بدلیس (ﻫ م) زاده شده است.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: